رسانه ی هنر انقلاب اسلامی

این راه افسر می خواهد...

رسانه ی هنر انقلاب اسلامی

این راه افسر می خواهد...

رسانه ی هنر انقلاب اسلامی

این وبلاگ متعلق به سید مصطفی گنجی دانشجوی دانشگاه شهید چمران اهواز است.این وبلاگ در حوزه های علمی، فرهنگی و سیاسی فعالیت می کند. کسانی که مایل به همکاری هستند می توانند با ارسال مطالب ما را یاری دهند. دوستان می توانند از طریق رایانامه MGFTKH@CHMAIL.IR مطالب خود را ارسال کنند.

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

نحن ابناء الدّلیل

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ب.ظ



بسم ا...


نزدیک غروب بود و هوا رو به تاریکی.نسیم ملایمی که مخصوص روزهای ابتدایی پاییز است در حال وزیدن بود در چنین شرایطی قدم زدن در فضای دانشگاه بسیار لذت بخش بود و من هم که قصد رفتن به مسجد دانشگاه را داشتم ناگزیر در حال قدم زدن به طرف مسجد بودم. چند ساعت قبل مطلبی در یکی از نشریات دانشجویی مطالعه کرده بودم که ذهنم را به خود مشغول کرده بود در این فکر بودم که چطور می شود دوستانی که همیشه دم از آزادی ، منطق و عقل گرایی می زنند، سخنانی می گویند  یا می نویسند که هیچگاه دلیلی برای آن ندارند و البته همیشه به نفع خودشان است.در همین افکار بودم که مثالی عینی و زنده از این موضوع در مقابل چشمانم رخ داد والبته موضوعی مناسب برای نوشتن این مقاله.

هر دو را می شناختم احمد و امید.(البته نام اصلی اش علیرضا بود ولی دوست داشت امید صدایش کنند0) احمد دانشجوی سال آخر میکرو بیولوژی بود و امید دانشجوی سال آخر اقتصاد. هر وقت همدیگر را می دیدند موضوعی برای بحث با هم داشتند البته این همیشه احمد بود که با پاسخ های قاطع و منطقی خود امید را از ادامه گفت وگو منصرف می کرد. اولین چیزی که در نگاه اول توجه آدم را جلب می کرد ظاهر آن ها بود. احمد یک پیراهن آستین بلند قهوه ای -که تقریبا هم رنگ شلوارش بود- به تن داشت. ریش هایش نسبتا بلند بود ودر عین حال مرتب، با چشمانی قهوه ای و لبخندی که همیشه به صورت داشت که زیبایی چهره اش را دو چندان می کرد. و در مقابل، امید همیشه لباس هایی به تن می کرد که به شکل قابل توجهی تنگ وکوتاه بودند. این بار یک شلوار جین تنگ پوشیده بود با پاره گی هایی بر سطح آن و یک پیراهن آستین کوتاه، به رنگ بنفش معتدل! ریش هایش را از ته تراشیده بود، با سبیل هایی که به قول خودش نیچه ای بود و سیگاری در دست، چون معتقد بود افراد با شخصیت سیگار می کشند. امید با صدای بلند و حرکات سریع بدن که عادتش بود، گرمِ صحبت کردن بود(صحبت هایی که اگر نگویم همیشه، اغلب اوقات بدون دلیل و سند بودند ودر بیشتر موارد شنیده هایش از دهان دیگران و رسانه های خارجی بود):

_ مگر شما نبودید که سال 78 این همه خون از دانشجوها ریختید.کسی حرفی بهتان زد؟! آخرش هم با لباس شخصی ریختید تو دانشگاه و اعتراض دانشجویان را با خشونت سرکوب کردید. اسمش رو هم گذاشتید فتنه. مگر شما نبودید که 8 سال خون مردم را تو شیشه کردید؟! مگر شما نبودید که عزت مردم را در صف های طولانی بنزین از بین بردید؟! مگر شما نبودید که سال 88 رأی مردم را وارونه خواندید و وقتی هم اعتراض کردند گفتید فتنه گرند؟!

امید انگار خسته شده باشد از حرف زدن ایستاد. در تمام مدتی که حرف می زد قطرات عرق از روی صورتش پایین می ریخت. پیراهنش از شدت عرق خیس شده بود. با ساکت شدن امید همهمه دانشجویانی که اطرافشان جمع شده بودند زیاد شد. همه منتطر بودند پاسخ های احمد را بشنوند. احمد که از ابتدا سربه زیر ، آرام و با لبخند همیشگی اش صحبت های امید را گوش می کرد، سرش را بالا کرد و با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد:

_ ببین آقا علیرضا، ببخشید امید جان چون تا اذان وقتی نمانده سریع جواب صحبت هات رو می دم تا به نماز هم برسیم.اولا سال 78 شما نهایتا هفت هشت ساله بودی پس خیلی از این صحبت ها رو که کردی فقط شنیدی که البته هیچ اشکالی هم نداره. محض اطلاعت  طبق گفته ی وزیر کشور وقت -که اتفاقا از افراد مورد علاقه شماست- در حوادث کوی دانشگاه فقط یک نفر کشته شده که دانشجو هم نبوده پس هیچ دانشجویی کشته نشده. دوما اگر هنوز فکر می کنی که سال 88 تقلب شده بهتره بدونی همون کاندیدایی که مدعی تقلب در انتخابات بود و البته همیشه از قانون مداری و پیروی از خط امام می گفت هیچ وقت حاضر نشد از طریق مراجع و مجاری قانونی خواسته اش را دنبال کند و فقط به انتشار بیانیه های تحریک آمیز بسنده کرد.سوما اگر عزت مردم تو صف های بنزین از بین رفت پس در صف های سبد کالا چه بلایی سر عزت مردم اومد. 

دانشجویان که از ابتدای صحبت های احمد، ساکت شده بودند شروع به تشویقش کردند و او در حالی که آستین هایش را بالا می زد به سمت وضوخانه رفت.



از نویسنده میهمان:آقای محسن عزیزی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۹
مصطفی گنجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی